دست روزگار (سه شنبه 86/7/17 ساعت 5:16 عصر)
بچه که بود، با دیدن مادربزرگش که همیشه موقع نشستن یا برخاستن از زمین، آه و ناله می کرد و هنگام راه رفتن، پاهایش را کج می گذاشت و یا با کمر خمیده راه می رفت، حرص می خورد و در دلش می گفت: «نمی دانم چرا این پیرزن ها، این قدر خودشان را لوس می کنند و درست راه نمی روند.» و اکنون در آستانه هفتاد سالگی، وقتی می خواهد از جایش برخیزد و به اتاقش برود، با نگرانی، نگاه های نوه هفت ساله اش را دنبال می کند.
نویسنده: مصطفی فوائدی